وضو گرفت و سجاده اش را پهن کرد و نشست رو به قبله .
گفتم : آقا محسن ! هنوز نیم ساعت مانده تا اذان.
گفت : می خواهم تمام فکرهایم را توی این نیم ساعت از ذهنم عبور دهم تا موقع نماز ، جز خدا ، به چیز دیگری فکر نکنم.
از خاطرات شهید محسن محمدزاده
〰
​